ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بی تو من آتشی را مانم که هر دم شعله ی هجرش آشفته میگردد و سرکشانه این سو و آنسو کشیده میشود.
چه داند مرغک بی پروای خیالم که که دم به دم نشانی چشمانت را از قلب بیتابم میجوید.
به چشمانم چگونه باید بفهمانم که خواستنت محالی است بی اندازه
کاش میشد تمنای نگاهت را فریاد کنم
افسوس که گاهی باید چشت بست، سکوت کرد،ایستاد و شاید به قلب و جان فرمان رهاگونه زیستن داد.