ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شب یـلــــدا نشستیم با فک و فامیل طبق معمول خانوما غیبت آقایون سیاسی به
به چه بحثای گرمی مـامـانم میگه: برم حافظ بیارم فال بگیریم
پیش خــودم گفتم دمت گرم ننه الان حالو هوامون عوض میشه
مــامــان: حامد جان بیا پسرم بیا این کتابو بگیر
مـــن: (کلی شیک و با کلاس) چشم مامان.
کتابو گذاشتم رو پام حالا همه ساکت شدن میخوان از اشعار حافظ فیض ببرن کتابو باز کردم
یه نگاه به مامانم کردم یه آهههههیی از ته دل کشیدم گفتم مامان این مفاتیح و ببر حافظو بیار
خلاصه تا آخر شب شدیم سوژه خنده فک و فامیل بابا ولمون کننین برین به غیبتتون برسین دیگه
از این مامانا هممون داریم
یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه:
امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…!
بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه:
با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره؟!
دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه…
بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد…
روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود !
اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود:
.
.
.
کدوم صندلی ؟
قانون پایستگی واحد :واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند !
ادامه مطلب ...