-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 22:44
به پایان آمد روزهای انتظار قبول شدممممممممم پلیمر امیر کبیر
-
پیامکهای عاشقانه جذاب و جدید
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 10:56
برایت مینویسم دوستت دارم میدانم که نمیدانی ولی میدانم که میخوانی آرزویم این است که نخوانده بدانی دیوانه نیستم ! فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم . . . چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری . . . . . . برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست مرور قصه ی دل کافی ست . ....
-
راه های جالب و خواندنی برای تقلب کردن در امتحان
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 19:09
ورود بچه خرخونا اکیدا ممنوع بچه هایی که تا الان لایه کتابو باز نکردن و قصدم ندارن باز کنن به روش های زیر دقت کنن براشون انشاالله مفید خواهد بود!!! ۱.در یک آن برگتونو با بغل دستی عوض کنید. البته این در صورتی کاربرد داره که بغلیتون از این بچه ... ..یا نباشه ! ۲.موبایل بزارین تو جیبتون . . . هندز فری هم روی گوشاتون مقنعه...
-
کارهای جالب و عجیبی که فقط از ایرانیان بر می آید
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 19:05
فقط یه ایرانی مجبوره وقتی می خواد از یه خیابونه یک طرفه رد بشه، دو طرف رو نگاه کنه! فقط تو ایرانه که یه ماشین میاد دوبله بغلت پارک می کنه و قفل فرمونش رو هم میزنه و میره! - فقط یه ایرانی اون هم از نوع تهرانی می تونه از دود شهر فرار کنه تا بره شمال هوای تازه تنفس کنه، بعد اونجا هی تند تند قلیون بشکه! - فقط یک زن...
-
دل نوشته عاشقانه
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 21:11
مــــے گــُــویـَـنــد ســـــآدِه ام،، مـــے گـُــویــَـنـــد تــُــومَــــرا بآ یــِک جُمـــــلـــﮧ یـِــک لَبـــــخـنـــد،،، بـِـــﮧ بــازےمیـــــگیــــرے ... ... ... مــــــے گـُــــوینــــد تـَــرفنــد هـــآیت، شِـــیطنـــتهــــآیت و دروغ هآیـــت را نمــــے فَهمَــــم ... !! مــــــے گویند ســــآده ام اما...
-
نیلوفرانه10
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 21:09
سلام دوستای خوبم راستش تصمیم دارم از این به بعد بعضی از نوشته های خودمو توی وبلاگ سبزه بزارم تحت عنوان نیلوفرانه های جینی! حتما یادتون باشه نظرتونو بگین اولینشم نیلوفرانه بود که تیر ماه گذاشتم توی وب تا پایان این هفته همه چی معلوم میشه ازاین به بعد منم وزندگی ای که میخوام با آرمانهای خودم بسازم .منم و آرزوهام چه...
-
آخرین نامه دکتر شریعتی به پسرش
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 22:06
احسان عزیز! لابد تعجب می کنی که من از بلژیک دارم برایت نامه می نویسم! از کارهای خدا چه دیده ای؟ زندگی من سراسر معجزة لطف خداوندمان است و گاه فکر می کنم که اگر این کرامات را روزی بنویسم خواندنی خواهند شد! نمی دانم که در طرح بزرگ خدا من چه نقشی دارم و چه سرنوشتی؟ ولی اینقدرها مطمئنم که بی هیچ نیست وگرنه باید بارها رفته...
-
نیلوفرانه9
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 16:10
چـنـد وقـتـیـسـت بـه جـاے یـک جـرعـه آب ِ خـوش , "بـغـض" از گـلـویـمـان پـایـیـن مـے رود, ایـهـالـنّـاس ... دل را لـگـد نـکـنـیـد ! کاش آدما حرف همدیگه رامیفهمیدن.اینطوری نمیخواستن همه با عینک اونا به دنیا نگاه کنن ماهاگاهی مجبوریم کاری کنیم که نمیخوایم. نمیدونم چرابعضیها وقتی بهشون نیاز داری نیستنو وقتی...
-
شاخه گلی برای مادر(داستان)
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 15:27
مردی مقابل گل فروشی ایستاد ، او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود . وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟... دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است...
-
یه متن از یک (دبیر زیست) در مورد کنکور:
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 10:29
چه بازی استادانه ای بود این سال کنکور...چه چیز ها که نیاموختیم و چه آموخته ها به جان اندوخته نکردیم...بازی گزینه ها چه چیزها که به ما یاد نداد... وچقدر در تله تست ها گیر کردیم و آموختیم که نباید سطحی نگر بود...آموختیم که آنچه در نگاه اول بهترین به نظر می رسد،شاید بدترین انتخاب ممکن باشد... چقدر شنیدیم که وقت طلاست و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 22:16
خدایا ! جای سوره ای به نام " عشق " در قرآنت خالی ست که اینگونه آغاز میگردد : . . . و قسم به روزی که قلبت را می شکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت !!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 17:44
روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت: می دانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟ این است که تو حرفی نمی زنی و همه حرف تو را می فهمند. چارلی چاپلین هم با خنده به انیشتین گفت: می دانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟ این است که تو با اینکه حرف می زنی هیچکس حرفهایت را نمی فهمد.
-
طنین آوای من
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 10:26
اگر دیگر نگذاشتند زندگی را ببینم ، گفته ام که نثرهایم را به چاپخانه بدهند تا چاپ کنند اما شعرهایم را که از دستبرد هر چشمی پنهان کرده ام، بردارند و بی آن که بخوانند ، همه را ببرند و در شکافته ی کوه ساکت تنهایی ام صومعه ای هست کوچک و زیبا و روحانی و مجهول ، به آن جا بسپارند . چه در همین صومعه است که من از وحشت تنهایی در...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 14:50
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ خــــ♥ـــدا گاهے میشود باران، میشود نگاه نگران مـــــ♥ـــادر، میشود دعاے خیر، امید، حتے صداے کبوتر و گنجشک و قنارے . . . Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
-
نیلوفرانه8
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 18:36
-
حرف دل من از زبان دکتر
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 12:37
نمیتوانم سکوت را تحمل کنم نمیتوانم چیزی بگویم ولی ساکت خواهم ماند . اما من اکنون احساس کسی را دارم که درد جان سپردن را تحمل می کند و میداند که از آن پس آرامش است و نجات و خسته از رنج زندگی که « جز احتضاری که یک عمر به طول میانجامد هیچ نیست » سر به زانوی معشوق خویش خواهم نهاد و سیراب و سرشار در زیر دست های او که دو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 12:37
هیچ چیز نمی توانم بگویم هیچ چیز در باره ی هیچ چیز نمی توانم بنویسم … آنچه آغاز شده است مرا به سکوت واداشته است احساس می کنم که پرنده ی موهومی شده ام که وارد فضای بی کرانه ی عدم شده است اصلا نمی دانستم ، احساس نکرده بودم که ننوشتن هم کاری است و حالا می فهمم چه کار طاقت فرسایی است اما من در برابر وحشی ترین و نیرومند...
-
جوک
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 21:59
دیوار موسسه بیمه رو تازه رنگ کردن روش نوشتن "لطفا روی دیوار چیزی ننویسید" یکی اومده با اسپری روش نوشته "چشم داداش شما جون بخواه" یکی از خوفناک ترین جملات دوران دبستان: دستمال لیوان ناخن روی میز.... (فکر کنم به شنیدن همین جمله یه ده سالی پیر میشدیم ما...) فقط تو ایرانه که هر کی میمیره فردا شبش کل...
-
قصه نیلوفر
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 10:49
اینم یک شعر از خانم بهبهانی به افتخار اسم خودم نیلوفری که زورق سیمین بر اب داشت جا در هزار دایره ، سیم ناب داشت در سبزه ها ستاره شبنم دمیده بود در چشمه ها بلور روان ، پیچ و تاب داشت من بودم و تو بودی و آن سایبان سبز دلهای هر دو حکم روان از شباب داشت دست نوازش تو رها بود چون نسیم بر سینه ای که روشنی و لطف آب داشت آن...
-
تحلیل سوسن شریعتی از پیامکهای شوخی با دکتر
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 09:58
همگی درباره اسطورهسازی و نیز ضرورت شکستن آن و البته مفید بودنش سخن میگویند. اصل را بر همین بگذاریم. غرض از پیامکهای طنز و هجو و لغز درباره شریعتی اسطورهشکنی است و نه محصول «دستان پنهان». تئوری دستان پنهان درست هم که باشد، اثباتناپذیر است. برای آدمهایی مثل شریعتی که مخالف از همه سو زیاد دارد شناسایی صاحبان دستها...
-
رمان همخونه
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 19:56
اینم از فصل آخر رمان..ببخشید که دیر شد ونظر فراموش نشه هفتم اسفند ماه بود. دیر وقت بود . شام خوشمزه ای که درست کرده بود روی اجاق گاز هنوز انتظار میکشید اما شهاب نیامده بود و یلدا با خود فکر کرد حتی این شب را هم از من دریغ کرد. با اینهمه در اتاقش مشغول جمع آوری لوازمش شد. صدای بسته شدن در را شنید و صدای پرت کردن کلید...
-
داستان
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 20:14
شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است.آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 14:48
آخرین حرف تو چیست؟ قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض یک طرف خاطره ها! یک طرف پنجره ها! در همه آوازها! حرف آخر زیباست! آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟ حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
-
در باغ بی بر گی زادم
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 14:27
در باغ ” بی بر گی ” زادم .. و در ثروت فقر غنی گشتم … و از چشمه ی ایمان سیراب شدم … و در هوای دوست داشتن ، دم زدم … و در آرزوی آزادی سر بر داشتم … و در بالای غرور ، قامت کشیدم … و از دانش ، طعامم دادند … و از شعر، شرابم نوشاندند … و از مهر ، نوازشم کردند … و ” حقیقت ” دینم شد و راهِ رفتنم … و ” خیر ” حیاتم شد و کارِ...
-
اس ام اس احساسی سری جدید با موضوع انتظار
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 14:22
امشب دلم از آمدنت سرشار است / فانوس به دست کوچه دیدار است آنگونه تو را در انتظارم که اگر / این چشم بخوابد ، آن یکی بیدار است . . . تا کی در انتظار میگذاری به زاریم ؟ از آن بعد از اینهمه چشم انتظاریم . . . . . . سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:02
دکتر شریعتی : عشق جابه جا می شود و گاه سرد می شود و گاه می سوزاند اما دوست داشتن از جای خویش از کنار دوست خویش بر نمی خیزد سرد نمی شود که داغ نیست . . . نمی سوزاند که سوزاننده نیست .
-
شعر سوتک از کیست ؟
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 19:45
چند نفر ما این شعر را شنیده ایم یا خوانده ایم؟! چند نفر فکر می کنند و بر این باورند که شعر ” سوتک ” را دکتر شریعتی نوشته و سروده است؟! تقریبن اکثر کسانی که سر و کارشان با شعر و ادب است این شعر را هم مثل شعر زمستان اخوان ثالث یا شعر تولدی دیگر فروغ یا هوای تازه ی شاملو ، به کرات شنیده اند و چون تبلیغ شده روی این شعر که...
-
حالت چشمهای دانشجویان در زمانهای مختلف
جمعه 27 مردادماه سال 1391 18:34
هنگام درس دادن استاد سر کلاس : (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) وقتی استاد خبر امتحان رو میده : (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) موقع امتحان: (←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→) وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری: (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) وقتی که نمره ها رو میزنن : (͡๏̯͡๏)...
-
ای سکوت ای مادر فریادها !
جمعه 13 مردادماه سال 1391 18:32
من سکوت خویش را گم کرده ام . لاجرم در این هیاهو گم شدم . من که خود افسانه میپرداختم , عاقبت افسانه مردم شدم ! ای سکوت ای مادر فریادها ! ساز جانم از تو پر آوازه بود . تا در آغوش تو راهی داشتم , چون شراب کهنه شعرم تازه بود . در پناهت برگ و بار من شکفت , تو مرا بردی به شهر یادها , من ندیدم خوشتر از جادوی تو , ای سکوت ای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1391 18:01
من دلتنگم د ل م ... ر و ح م ... ر و گره زدم به پنجره ف و لادت نیم نگاهت هم کافیه برای شفای تم و م من ...