سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

وداع

نگو ....

نگو علی جان...

نگو این کوچه ها که امروز در آن دستی به سیلی برآمد به سیمایم

فردا در آن تابوت پاره ی تنم را به تیر میکنند مهمان...

نگو میخ در که امروز محسنم را ازم گرفت

فردا میان صحرا تیر میشود به گلوی اصغر شش ماهه ام

نگو چادری که امروز دخترکم غبار کوچه را از آن می تکاند

فردا میان سیاهی شب غارت میشود از میان خیمه ی دخترکانم

نگو آتشی که امروز حیدرم را دست بسته از میان آن میبردند

فردا میان داربلا بر قامت علی پاره ی تنم شعله میکشد

نگو...

نگو علی جان...

 نگو که شمشیری که امروز بر سرت برافراشتند

فردا در آن سخت ترین سپیده، فرق سرت را نشانه میرود...................

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد