| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | ||||||
| 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
| 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
| 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
| 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
| 30 | 31 |
این روزها دائما در این فکرم که چی شد؟ الان که کمتر از دوماه به فارغ التحصیلیم مونده و دوماه دیگه دانشجوی ارشد میشم همش با خودم کلنجار میرم که آیا راه را درست رفتم؟ زیاد آرمانی فکر نمیکردم؟
رمز ورودم را فراموش کرده بودم اما مهمتر از آن دیگه حوصله ی نوشتن ندارم.
من 4 سال برای چی رفتم و اومدم؟ سخته به هیچ برسی در حالی که قرار بود به عرش برسی...
امیدوارم ازین به بعدش مطابق برنامه پیش بره شاید بشه ادامه ی راه را درست طی کرد.
این روزها به قدری مشغله دارم که گاهی فراموش میکنم تمامشان باید انجام شود......
از اینکه کاری که میخوام بکنم معطل بمونه چون بقیه هماهنگ نیستن و یا یک نفر تکلیفش مشخص نیست بدم میاد.
شاید به همین خاطره که موقع انجام کارا به خاطر عدم هماهنگی بقیه عصبی میشم
هنوز تکلیف برنامه ام مشخص نیست و همه اش به تصمیم بقیه بستگی داره.
کاش همه چیز زودتر مشخص شه و بتونم پروژه را با این استاد بگیرم، از سر دستی انجام دادن کارا بیزارم. شاید پروژه ثبت نشه اما برای من مهمه. برای اینده......