هجوم
قطات آبگرم روی سرو بدن یلدا گویی توام با گرفتن شرمای تنش تمام اندیشه
هاودلهره ها را نیز می شست و با خود می برد به طوری که یلدا آن
چناناحساسآرامش می کرد که دلش می خواست ساعت ها به همان حالت بنشیند و
بهچیزهایخوب فکر کند شور خاصی در وجودش ولوله می کرد که دلیلش را نمی
دانستبارهاو بارها اولین دیدار و اولین کلماتی را که باید در ملاقات با
شهاب ردوبدل می کرد از تصور گذرانده بود با این همه باز هم با به خاطر
آوردنقرارآن روز همان طور که زیر شیر آب ایستاده بود سرش را خم کرد و
لبخند زدوگفت
ادامه مطلب ...