سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

فرصت نشد بهت بگم ........

توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری
اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری

فرصت نشد بهت بگم ........

توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری
اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری
دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست
اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست
نمی گم داری می گردی دنبال یه عشق تازه
اما کوله بارو بستی در به روی کوچه بازه
تو میری من نمی دونم که گناه من چی بوده
اما هر دلیلی باشه واسه رفتن تو زوده
توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری
اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری
دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست
اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست
چی بگم من از درونم تو همه چی رو می دونی
همه حیرتم از اینه چرا پیشم نمی مونی
من هنوزم نمی دونم تو مسافر کجایی
نمی دونم کجا میری توی قرن بی وفایی
توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری
اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری...

نظرات 1 + ارسال نظر
دریا دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ http://zinat.blogsky.com

سلام نیلوفر جان شعر خیلی زیبایی بود اگه تمایل داشتی به وبلاگم سر بزن تا بعد گلم....راستی نظر یادت نره عزیزم ....نری حاجی حاجی مکه ها بازم بیای ها....تا بعد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد