سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

قصه نیلوفر

 nilo

اینم یک شعر از خانم بهبهانی به افتخار اسم خودم

نیلوفری که زورق سیمین بر اب داشت 

جا در هزار دایره ، سیم ناب داشت

در سبزه ها ستاره شبنم دمیده بود

در چشمه ها بلور روان ، پیچ و تاب داشت

من بودم و تو بودی و آن سایبان سبز

دلهای هر دو حکم روان از شباب داشت

دست نوازش تو رها بود چون نسیم

بر سینه ای که روشنی و لطف آب داشت

آن بوسه های گرم که بر چهره می نشست

کی آبدار بود؟ که شهد و شراب داشت

هر بوسه نامه ای زنیازی نهفته بود

هر نامه دفتری ز تمنا جواب داشت.

بر بال سبز فام درختان به دست باد

بر ما نثار نسیم و زر از افتاب داشت

میرفت  لحظه ها به شتاب و گریز نور

در خاطرم گذشت زمان کی حساب داشت

عشقی که در شکوه به خورشید خنده زد

دیدی که در گریز نشان از شهاب داشت؟

گویی خیال بود وصالی که داشتیم

بیداری گذشته ما رنگ خواب داشت

میگفت شرط سستی  بنیان عشق ما

نیلوفری که زورق سیمین براب داشت 

سیمین بهبهانی

برگرفته از وبلاگ یادداشتهای یک مالیخولیایی

نظرات 1 + ارسال نظر
دیبا جون دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:11 ب.ظ

واااااااااااای چه شعر بااحساسی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد