سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

عقل زن

مادر کودکش را شیر می دهدو کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد

وقتی کمی بزرگتر شد
کیف مادر را خالی می کند
 تا بسته سیگاری بخرد

بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود

وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران

کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :


عقـــــــــــــل زن کامـــــــــــــــــــل نیــــــــــــــست

به یاد آن روزها

دو تا بچه ها، غولی را همراه خودشون آورده بودند و های های می خندیدند.
گفتم : «این کیه؟» . . . گفتند : «عراقی»
گفتم: «چطوری اسیرش کردید ؟». . . می خندیدند !!!
گفتند:« از شب عملیات پنهان شده بود ، تشنگی فشار آورده بهش، با لباس بسیجی های خودمان اومده بود ایستگاه صلواتی شربت بگیره، پول داده بود، این طوری لو رفت » و هنوز می خندیدند.

به یاد آن روزها

خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می کنم ببخش!
.
.
.
شهید چمران

مگر چشم از زبان صادقانه تر سخن نمی گوید؟

مگر نه اشک زیباترین شعر

و بی تابترین عشق

و گدازترین ایمان

و داغ ترین اشتیاق

و تب دار ترین احساس

و خالص ترین گفتن

و لطیف ترین دوست داشتن است

که همه در کوره یک دل به هم آمیخته و ذوب شده اند و قطره ای شده اند نامش اشک؟


دکتر شریعتی

گفته بودی یا تو یا هیچکس!!!! ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم که این روزها هیچکس هم برای خودش کسیست.کسی حتی مهمتر از من......