باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه یادم آمد کربلا را، دشت پرشور و بلا را، گردش یک ظهر غمگین، گرم و خونین، لرزش طفلان نالان، زیر تیغ و نیزه ها را، با صدای گریه های کودکانه وندرین صحرای سوزان، میدود طفلی سه ساله پر زناله ، دلشکسته ، پای خسته باز باران ، قطره قطره،، کی بباری برتن عطشان یاران ترکنند از آن گلو را
آخ باران .. آخ باران
نیلوفر
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 ساعت 11:20 ب.ظ