ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ادامه مطلب ...
روز هجدهم بهمن ماه هنگامی که یلدا بیدار شد
از شهاب خبری نبود.
هنوز همه چیز برایش مثل یک رویا بود. برای یک
لحظه به هر چه که اتفاق افتاده بود شک کرد . با عجله از جا برخاست و نگاه
به پنجره دوخت
حواستون باشه. یلدا خانم رو هم زیاد بیدار نگه ندارید... شب به خیر.
بعد از رفتن او کتی بسراغ ضبط رفت و آهنگ
ملایمی گذاشت تا به جمعشان حال و هوای دیگری بدهد.
تازه وارد محوطه دانشگاه شده بود که سپیده را در انتظار دید.
سپیده دختر سبزه رویی بود که همیشه شاد و شنگول
بنظر میرسید و با یلدا در حد یک همکلاس خوب دوست بود.
جلو آمد و گفت سلام. یلدا خوشگله چطوری؟
ادامه مطلب ...