سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

رمان همخونه فصل 5


هجوم قطات آبگرم روی سرو بدن یلدا گویی توام با گرفتن شرمای تنش تمام اندیشه هاودلهره ها را نیز می شست و با خود می برد به طوری که یلدا آن چناناحساسآرامش می کرد که دلش می خواست ساعت ها به همان حالت بنشیند و بهچیزهایخوب فکر کند شور خاصی در وجودش ولوله می کرد که دلیلش را نمی دانستبارهاو بارها اولین دیدار و اولین کلماتی را که باید در ملاقات با شهاب ردوبدل می کرد از تصور گذرانده بود با این همه باز هم با به خاطر آوردنقرارآن روز همان طور که زیر شیر آب ایستاده بود سرش را خم کرد و لبخند زدوگفت 
ادامه مطلب ...

رمان همخونه فصل ۴

پروانه خانم و مش حسین در آشپزخانه حسابی مشغول بودند پروانه خانم کمی عصبانی بهنظر می رسید کار می کرد و غر می زد. مش حسین هم صبورانه دستورات و را اجرامی کرد و به غر زدن هایش گوش سپرده بود.فقط گاهی به عنوان تایید سزی تکانمی داد شاید تسکینی برای درد پروانه خانم باشد لا آمدن یلدا به آشپزخانه پروانه خانم از حرف افتاد اما چهره اش نشانگر درونش بود.

ادامه مطلب ...

رمان همخونه فصل سوم


لیوانیکبار مصرف که حالا خالی از شیر موز شده بود در دست های یلدا مچاله میشد وسر و صدای گوش خراشی تولید میکرد که با ضربه ای از سوی فرناز به سکونرسید.آن سه نفر بر سر میز شیشه ای گرد متعلق به یک بوفه ی آب میوه فروشیواقع در گوشه ی دنجی از پارک کوچک نزدیک دانشکده شان بود نشسته بودند

ادامه مطلب ...

رمان همخونه فصل دوم

آن شب ، شب تقریبا سردی بود و آسمان صاف وزیبا می نمود ستاره ها در آسمان پخش بودند و یکی یکی علامت می دادند بوی مهر می آمد بوی مدرسه بوی دانشگاه بوی تحرک و بوی تازگی خاصی که همه برای احساسی توام با وجد و دلهره را در برداشت یلدا روی صندلی گهواره ای در بالکن رو به روی حاج رضا نشسته بود و خود را تکان می داد.

ادامه مطلب ...

رمان همخونه فصل اول

خلاصه داستان : زندگی دختر جوانی است بنام یلدا که بنا به خواست پدرخوانده خود به صورت شش ماه با پسر پدر خوانده اش(شهاب) ازدواج میکند تا بنا به دلایلی مانند دو تا همخونه در کنار هم زندگی کنند و درمقابل ثروت پدر به صورت نصف نصف بینشون تقسیم بشه. این دو زندگی خود را درکنار هم آغاز میکنند و در این داستان شخصیت شهاب خیلی مغرور و کم کم یلدا عاشق شهاب میشود....

ادامه مطلب ...