سبزه

عکس , رمان , شعر ,....

سبزه

عکس , رمان , شعر ,....



اهل دانشگاهم/قبله ام استاد است/جانمازم نمره/پیشه ام مشروطیت/من کتابم
را وقتی می خوانم که بگوید استاد: امتحان نزدیک است/دیشب اما خواندم یک
ورق از آن را/همه ذرات کتابم متعجب شده است!

فقر چیست؟
میخوام بگویم فقر چیست،
فقر چیزی است که همه جا سر می کشد،
فقر،گرسنگی نیست،عریانی هم نیست،
فقر چیزی را" نداشتن" است،ولی آن چیز پول نیست،طلا و غذا نیست،
فقر همان گرد وخاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند،
فقر ،تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خورد میکند،
فقر ،کتیبه سه هزار ساله ی است که روی آن یادگاری نوشته اند،
فقر ،پوست موزی است که از پنجره یک ماشین به خیابان انداخته می شود،
فقر همه جا سر میکشد،
فقر ،شب را "بی غذا" سر کردن نیست،
فقر،روز را "بی اندیشه"سر کردن است

بـَـعــد مــَرگــَم بــَر روے ســَنــگــ قـَـبرم

نَـہ نام بنویسیـב ، نـہ نـِشانے


فـَقــط بــنــویسیـב

ایــنــجــا ڪسـے خــوابـیـבهــ

کہ روزے هــِزار بــار مُرבه و زنــבه شــُבه

بـِنـویسـیـב

ایـنجــا قـَــبر یـڪ نــَفــَر نــیســتــ

ایــنــجــا یـڪ تـَن بــہ هـَمراه هــِزاران

آرزویــ زنــבهــ بہ گـــور شـُבهـ خــوابیـבهـ

اصــلا بــنــویــسـیـב

ایــنــجــا ڪسے בفــن شــُבه

ڪہ قــَبـل از زنــבهـ بــوבنش ، مُرבه بــوבه

بــنـویــســیـב

او زِنــבگی نــَڪرد ، او هــَر روز مُـــرב ،

او هــَر لــَحظـہ مــیــان ایــن مـَرבم جــان בاבه

آرے بـــا خــَط בرشتــ بـنـویـسـید:


{اینـجــا یڪـ نـَفــَـر بــَב جــور مـُـرבه}

روزی میرسد بی هیچ خبری


با کوله بار تنهاییم


در جاده های بی انتهای این دنیای عجیب...!


به راه خواهم افتاد...


من که غریبم


چه فرقی دارد کجای این دنیای باشم


همه جای جهان تنهایی با من است...!