-
درد
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 12:17
عادت ندارم درد دلم را ، به همه کس بگویم ..! ! ! پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ، تا همه فکر کنند . . . نه دردی دارم و نه قلبی
-
مارک اسلحه دکتر شریعتی چه بود
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 21:55
خاطرات کسانی که سالها در زندان های مخوف طاغوت تحت شدید ترین شکنجه ها قرار داشتند بسیار خواندنی است. چرا که آنها از نزدیک با ظلم شاه و اطرافیانشان در ارتباط بودند و به خوبی میتوانند تاریخ آن دوره را روایت کنند. آنچه میخوانید خاطره ای جالب است از یک زندانی سیاسی زمان پهلوی: یکی از روزها که نوبت حمام رفتن ما شده بود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 00:08
امام رضاعاشقتم فردا ره میگشایم به حریم کبریاییت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 23:22
یک سوال بدجوری تو ذهنم جا گرفته چراماادما اینقدر در شکستن دل همدیگه مهارت پیدا کردیم؟ منتظر جواباتونم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 21:48
بخـنــد هــرچـنــد غـمـگینــی بـبخــش هــرچـنـد مـسکینـــی فـرامـوش کــن هــرچـنــد دلــگیــــری زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ... بخنـــد ببخــش و فرامـوش کـــن هــرچـنــد میدانم ... آســـان نــیســـت. منبع:باهم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 22:02
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی)
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 21:35
ما ادما چقدر خوب بلدیم همدیگر را متهم کنیم .کاش قبلش فقط یکم از دید اون به زندگی نگاه میکردیم
-
سکوت
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 13:40
-
نیوتون.........سک سک!
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 13:29
روزی همی دانشمندان مردند و به بهشت رفتند. آنها تصمیم گرفتند قایم باشک بازی کنند. انشتین اولین نفری بود که باید چشم میگذاشت ، او باید تا100میشمرد و... همه پنهان شدند به جز نیوتون........ نیوتون یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل انشتین. انشتین شمرد97.98.99.100 او چشماشو باز کرد و نیوتون را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 17:26
در مسیر گذر از پیچ و خم روزگار... آنقدر " قدم هایت " را محکم بردار ، که.... انگار موفقیت ، با تو چند قدم بیشتر ، فاصله ندارد... به حرف های هیچکس ، توجه نکن...!! بسیارند کسانیکه... منتظرند تا اراده افراد مصمم را مسخره کنند. برای خودت زندگی کن و خودت باش... باور داشته باش... همه چیز و همه چیز... فقط و فقط ، به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 12:21
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 12:19
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 دیماه سال 1391 20:44
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 دیماه سال 1391 17:22
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی چرلی چاپلین
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 21:01
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 23:32
اشک... دلــت کــه دریــایــی بــاشــد .. شــب هــا، قــرص مــاه .. مَــد مــیکنــد بــه ســاحــل چشمــانــت .. اشــک را . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 21:43
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 15:43
اهل دانشگاهم/قبله ام استاد است/جانمازم نمره/پیشه ام مشروطیت/من کتابم را وقتی می خوانم که بگوید استاد: امتحان نزدیک است/دیشب اما خواندم یک ورق از آن را/همه ذرات کتابم متعجب شده است!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 12:06
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 12:05
فقر چیست؟ میخوام بگویم فقر چیست، فقر چیزی است که همه جا سر می کشد، فقر،گرسنگی نیست،عریانی هم نیست، فقر چیزی را" نداشتن" است،ولی آن چیز پول نیست،طلا و غذا نیست، فقر همان گرد وخاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند، فقر ،تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خورد میکند،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 11:51
بـَـعــد مــَرگــَم بــَر روے ســَنــگــ قـَـبرم نَـہ نام بنویسیـב ، نـہ نـِشانے فـَقــط بــنــویسیـב ایــنــجــا ڪسـے خــوابـیـבهــ کہ روزے هــِزار بــار مُرבه و زنــבه شــُבه بـِنـویسـیـב ایـنجــا قـَــبر یـڪ نــَفــَر نــیســتــ ایــنــجــا یـڪ تـَن بــہ هـَمراه هــِزاران آرزویــ زنــבهــ بہ گـــور شـُבهـ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 21:27
روزی میرسد بی هیچ خبری با کوله بار تنهاییم در جاده های بی انتهای این دنیای عجیب...! به راه خواهم افتاد... من که غریبم چه فرقی دارد کجای این دنیای باشم همه جای جهان تنهایی با من است...!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 23:19
شب یـلــــدا نشستیم با فک و فامیل طبق معمول خانوما غیبت آقایون سیاسی به به چه بحثای گرمی مـامـانم میگه: برم حافظ بیارم فال بگیریم پیش خــودم گفتم دمت گرم ننه الان حالو هوامون عوض میشه مــامــان: حامد جان بیا پسرم بیا این کتابو بگیر مـــن: (کلی شیک و با کلاس) چشم مامان. کتابو گذاشتم رو پام حالا همه ساکت شدن میخوان از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 23:10
دلم تنگ شده برای وقتی که می گفتی :دلم واست تنگ شده دلم تنگه.. برای بودنت شایدم لبخند خودم دلم برای همه چیز تنگ شده جز نبودنت !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 23:01
روزی مجنون از روی سجاده شخصی که در حال نماز بود عبور کرد مرد نمازش را شکست و گفت:مردک من در حال رازو نیاز با خدای خویش بودم مجنون با لبخند گفت:من عاشق دختری هستم و تورا ندیدم !!!...تو عاشق خدایی و مرا دیدی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 22:51
خداوندا برای همسایه که نان مرا ربود، نان برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم . . . .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 22:46
مے گوینـد قِسمتـــ نیستـــ حِکمَتـــ استـــ ... خدایـا مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ امـا تـو معنےِ طاقَتــــ را مے دانـی ... مـَگــَر نــه ؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 00:02
خیلی سخته برای یک نفر ارزوهای خوب داشته باشی اما حتی نتونی بهشون فکر کنی و اون ادم ...........
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 22:45
چشمانـم به دنبال حقیقت میگردند انگشتانـم ایمان و عقیده را احساس میکنند پاکیزگی را با دستانـم لمس میکنـم و همه چیز را زیـر بـاران اعتراف میکنـم و سپس در مقایل آینـه ایستادم آنرا شکستـم! چه شبیه شد آیـنه با من .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دیماه سال 1391 21:40
یه وقتایی میخوای از غم و غصه هات از بدی و تلخی دیگران به یک نفر پناه ببری ولی تلخ تر میشه اگه هیچ محرمی واسه دردات پیدا نکنی و آغوشی واسه گریه کردن نداشته باشی یا حتی وقتی نخوای با غصه های خودت دیگری رو غمگین کنی سخته . . . اما باید با خودت و تنهایی هات بسازی . . .