-
رمان همخونه فصل 7
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 13:51
شب پنج شنبه 29شهریور بود، یلدا که تلفنی تمام اتفاقات را به فرناز ونرگس گزارش داده بود، حالا احساس بهتری داشت. از آنها خواسته بود تا فردابرای مراسم عقد در کنار او باشند، وقتی به فردا فکر میکرد دلشوره سراپای وجودش را فرار میگرفت. شب پنج شنبه 29شهریور بود، یلدا که تلفنی تمام اتفاقات را به فرناز ونرگشگزارش داده بود، حالا...
-
نامهای از علی شریعتی: سقف آسمان بر سرم افتاده
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 14:41
نوشته شده در اوایل سال ۱۳۵۰ شمسی. «... من نه یک بورژوایم که «رفاه» طبقاتی مرا به دردها و تنهائیهای موهوم احساساتی دچار کند که زاده بیدردی است و نه یک شاعرمسلک عاشقپیشه و یا عارف طریقت که حرفهای عرفانی یا احساساتی و خیالی بزنم و به .... نامهای از علی شریعتی: سقف آسمان بر سرم افتاده نوشته شده در اوایل سال ۱۳۵۰ شمسی....
-
مدل های جدید چاپ روی شال و لباس
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 10:42
این تصاویر از وبسایت pix4pix.ir میباشد
-
تصاویر روزگار پیری شخصیتهای کارتونی که دوستشان دارید!
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 21:18
هیچ فکر کردهاید اگر شخصیتهای دوستداشتنی توی کارتونها پیر بشوند، چه شکلی خواهند شد؟ توئتی ؟ باربی ؟ مردعنکبوتی ؟و...! توئیتی ۶۰ ساله! باربی، وقتی تولد پنجاه سالگیاش را جشن گرفته! مرد عنکبوتی سوپرمن بتمن و روبین
-
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
شنبه 29 آبانماه سال 1389 17:38
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق به امضا شدنش می ارزد گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم به همان لحظهی بر پا شدنش...
-
کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا چیست ؟
شنبه 29 آبانماه سال 1389 17:30
- علم کیمیا (علم صناعت) : علمی است که بوسیله آن میتوان قوای اجرام معدنی بعضی را به بعض دیگر تبدیل کرد. کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا چیست ؟ 1- علم کیمیا (علم صناعت) : علمی است که بوسیله آن میتوان قوای اجرام معدنی بعضی را به بعض دیگر تبدیل کرد. مثلاً بوسیله این علم میتوان طلا و نقره را از فلزات جدا کرد. از این...
-
رمان همخونه فصل 6
شنبه 29 آبانماه سال 1389 17:26
ساعتی از رقتن شهاب گذشته بود یلدا هنوز روی تختخواب دراز کشیده بود و حال عجیبی داشت به نقطه ی نامعلومی روی سقف خیره شده بود و به شهاب فکر می کرد به نظرش بسیارمغرورتر گستاخ تر و بدتر از آن چیزی بود که فکرش را می کرد کلافه بوداحساسات خوبی نداشت آیا تحقیر شده بود؟ آیا جوابی در خور رفتار شهاب به اوداده بود؟ دلش می خواست...
-
رمان همخونه فصل 5
شنبه 29 آبانماه سال 1389 17:23
هجوم قطات آبگرم روی سرو بدن یلدا گویی توام با گرفتن شرمای تنش تمام اندیشه هاودلهره ها را نیز می شست و با خود می برد به طوری که یلدا آن چناناحساسآرامش می کرد که دلش می خواست ساعت ها به همان حالت بنشیند و بهچیزهایخوب فکر کند شور خاصی در وجودش ولوله می کرد که دلیلش را نمی دانستبارهاو بارها اولین دیدار و اولین کلماتی را...
-
فهمیدن و نفهمیدن-دکتر شریعتی
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 18:43
تو هرچه می خواهی باش ، اما ... آدم باش !!! تو هرچه می خواهی باش ، اما ... آدم باش !!! چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است که به این مردم، آسایش و خوشبختی بخشیده است !!! مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟ پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی . امروز گرسنگی فکر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است . برای...
-
جوک های بامزه
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 18:36
جوک های بامزه حیف نون که سرش رو برای خودکشی روی ریل گذاشته بود پس از واژگونی قطار از محل حادثه گریخت! حیف نون که سرش رو برای خودکشی روی ریل گذاشته بود پس از واژگونی قطار از محل حادثه گریخت! ****************** مادر: علی بیا اسفناج بخور آهن دارد. علی: آخر مادر جان الان آب خوردم می ترسم زنگ بزنم! ****************** حیف...
-
رمان همخونه فصل ۴
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 19:48
پروانه خانم و مش حسین در آشپزخانه حسابی مشغول بودند پروانه خانم کمی عصبانی بهنظر می رسید کار می کرد و غر می زد. مش حسین هم صبورانه دستورات و را اجرامی کرد و به غر زدن هایش گوش سپرده بود.فقط گاهی به عنوان تایید سزی تکانمی داد شاید تسکینی برای درد پروانه خانم باشد لا آمدن یلدا به آشپزخانه پروانه خانم از حرف افتاد اما...
-
عکسهای دیدنی و زیبا از کودکان بانمک
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 00:08
عکسهایی فوق العاده جذاب و دیدنی از کودکان و بچه های زیبا و بانمک
-
رمان همخونه فصل سوم
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 23:57
لیوانیکبار مصرف که حالا خالی از شیر موز شده بود در دست های یلدا مچاله میشد وسر و صدای گوش خراشی تولید میکرد که با ضربه ای از سوی فرناز به سکونرسید.آن سه نفر بر سر میز شیشه ای گرد متعلق به یک بوفه ی آب میوه فروشیواقع در گوشه ی دنجی از پارک کوچک نزدیک دانشکده شان بود نشسته بودند لیوانیکبار مصرف که حالا خالی از شیر موز...
-
رمان همخونه فصل دوم
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 23:54
آن شب ، شب تقریبا سردی بود و آسمان صاف وزیبا می نمود ستاره ها در آسمان پخش بودند و یکی یکی علامت می دادند بوی مهر می آمد بوی مدرسه بوی دانشگاه بوی تحرک و بوی تازگی خاصی که همه برای احساسی توام با وجد و دلهره را در برداشت یلدا روی صندلی گهواره ای در بالکن رو به روی حاج رضا نشسته بود و خود را تکان می داد. آن شب ، شب...
-
رمان همخونه فصل اول
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 23:51
خلاصه داستان : زندگی دختر جوانی است بنام یلدا که بنا به خواست پدرخوانده خود به صورت شش ماه با پسر پدر خوانده اش(شهاب) ازدواج میکند تا بنا به دلایلی مانند دو تا همخونه در کنار هم زندگی کنند و درمقابل ثروت پدر به صورت نصف نصف بینشون تقسیم بشه. این دو زندگی خود را درکنار هم آغاز میکنند و در این داستان شخصیت شهاب خیلی...
-
عکسهای هنری و جدید از "شبنم قلی خانی"
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 23:41
مجموعه از از عکسهای جدید و زیبا خانم شبنم قلی خانی ، بازیگر خوش سیمای سینمای ایران